... بَچـــِّــ ـهـ مـَـ ــذهَبـــــ ــی ...

یاحق ؛ سلام ، ازاینکه وبلاگ من رو برای مطالعه انتخاب کردید، ممنونم ؛ امیدوارم لحظات خوبی را در وبلاگ من سپری کنید...

... بَچـــِّــ ـهـ مـَـ ــذهَبـــــ ــی ...

یاحق ؛ سلام ، ازاینکه وبلاگ من رو برای مطالعه انتخاب کردید، ممنونم ؛ امیدوارم لحظات خوبی را در وبلاگ من سپری کنید...

... بَچـــِّــ ـهـ  مـَـ ــذهَبـــــ ــی ...

باسلام...
و اما یک توضیح مختصر :

در این وبلاگ سعی کردم مطالب معنوی و مفیدی بگذارم .

قانون خاصی ندارم اما حرف نا مربوط ، نامناسب و غیراسلامی مطلقا نداریم ؛ توهین هم تو مراممون نیست...

راستی برای لایک کردن مطالب باید عضو باشید یا هم همینجا عضو بشید ؛ اما کامنت میتونید بذارید...

درضمن من تو مدت درس و دانشگاه جمعه ها سر میزنم و وبلاگ رو به روز میکنم و مطالب جدید تر میذارم...

؛ دیگه همین...

... خوش اومدید ...

آخرین نظرات
  • ۲۶ آبان ۹۵، ۱۸:۵۳ - سجاد مقید
    عالی

شـــــب آخـــر دلـــم گـــــردیده بـــی تــاب
خـــــــــــــــداحـــافظ محــــرم ، مــاه اربــاب


۲ نظر ۲۱ آبان ۹۴ ، ۱۹:۰۰
جنگ علی (ع) با جنیان شعله به دست
از جمله معجزات آن حضرت، داستانی است که اخبار بسیاری از آن رسیده که حتی علمای اهل تسنن نیز آن را در کتاب های خود آورده اند.
ابن عباس روایت کرده که چون حضرت محمد (ص) برای جنگ با قبیله بنی المصطلق بیرون رفت و قدری از راه را پیمود، وقتی شب هنگام فرا رسید، در جائی
که نزدیک دره ای پر فراز و نشیب بود، فرود آمدند. چون آخر شب شد، جبرئیل بر آن حضرت نازل گشته و خبر داد که گروهی از کفار جنیان در این بیابان کمین کرده و اندیشه بدی نسبت به آن حضرت و یارانش دارند. 
پس رسول خدا (ص) امیرالمؤمنین (ع) را فراخوانده و فرمود: به این دره برو و گروهی از جنیان که از دشمنان خدا هستند سر راه تو ظاهر می شوند و قصد آزار به ما را دارند، پس بوسیله آن نیروئی که خدای عزوجل به تو عنایت کرده است و به کمک نام های ویژه خداوند که فقط تو آن نام ها را می دانی آنان را دفع نما.

۳ نظر ۱۵ آبان ۹۴ ، ۲۰:۵۵

 اللهم عجل لولیک الفرج

امام زمان؟

۲ نظر ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۶:۴۰

امـــام حسیـــن (ع) :

حضرت مهـــدی دارای غیبتـــی است که گــروهی در آن مرحــله مرتــد میشوند و گروهی ثـــابت قدم می مانند و اظهار خشنـــودی میکنند .

افراد مرتد به آنــــــــــها میگویند : « این وعده کی خواهد بود اگر شــــما راستگو هستـــید ؟ »

ولی کسی که در زمان غیبت در مقابل اذیــــت و آزار و تکذیب آنها صبور باشد ، مجاهدی است که با شمشــــــــیر در کنار رسول خدا جهاد کرده است...


امام زمان

بخــــــــوان دعای فرج را دعــــــا اثر دارد....

۳ نظر ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۶:۳۱

ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﻧﺨﻮﺍﺏ

ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﮐﻦ

ﺑﺎ ﺗﻮﺃﻡ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﻧﺨﻮﺍﺏ

ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﺮﺍ


ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻋﻘﺪﻩ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﻣﻠﯿّﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺧﻔﻪ ﺷﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﭘﺸﺖ ﺗﻮ ﺑﻨﻬﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
ﺍﻧﮕﺎﺭﻓﻘﻂ ﺁﻧﺎﻥ ﻭﻃﻦ ﺩﻭﺳﺘﻨﺪ!
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺍﻧﮓ ﻋﺮﺏ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ!

۳ نظر ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۱:۴۷

کاش کوفیان همین اندازه مرد بودند

مردی به بزرگی این کودک

...

۳ نظر ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۱:۲۱

✨گفتم✨
✨ اگر✨
✨مے دانستم✨
✨چه روزے✨
✨مے آیے✨
✨ به احترام آمدنت✨
✨گناه نمے کردم✨
✨ گفت:✨
✨آن روز✨
✨ که گناه نکنے✨
✨به احترام گناه نکردنت✨
میآیم✨


جمکران


✨اللهم عجل لولیک الفرج✨

۶ نظر ۰۸ آبان ۹۴ ، ۲۲:۳۶


دنیای بی حسین

۴ نظر ۰۸ آبان ۹۴ ، ۱۱:۳۳

نقاش اسب را که زمینگیر می کشد
یا چهره ی عموی مرا پیر می کشد

بی آب، مشک را و علم را بدون دست
یا چشم را حوالی یک تیر می کشد

از لا به لای نیزه و از لا به لای تیر
کفتار را به سینه ی یک شیر می کشد

موضوع قصه چیست چه خوابی است دیده ام؟
احساس می کنم کمرم تیر می کشد...

باید که خون گریست زمین ناله می کند
یک دشت را برای تو پُر لاله می کند

۳ نظر ۰۱ آبان ۹۴ ، ۱۶:۱۲

مرگ و مشک و ماه
مشک تشنه
ماه تشنه
خیمه‌گاه تشنه‌تر
ماه از میان نخل‌های شرمگین گذشت.
چشم‌های مستِ مرگ
مشک و ماه را به آب داد
چشم‌های خویش را به آفتاب
مرگ
همچنان به مشک خیره مانده بود
تیری از کمان پرید
مشک مُرد و
ماه تشنه جان سپرد
خیمه‌گاه، بغض کودکان خویش را
به آسمان سپرد.

مرگ مانده بود و
ماه می‌گذشت
شط
ـ هنوز تا همیشه ـ
رو سیاه می‌گذشت


منبع:

http://shereabalfazl.blogfa.com/

شاعر:

ضیاءالدین شفیعی

۱ نظر ۰۱ آبان ۹۴ ، ۱۶:۰۵

سلام

دیشب شب تاسوعا بود

ما هم رفتیم مراسم سمت خودمون ، هیئت عاشقان ولایت ، واقعا زیبا بود و دلنشین ...

جای همه ی شما خالی...

امروز صبح هم برای مراسم ، رفتیم میدان اصلی شهر ؛ یه دسته ی سینه زنی ازکـــــــــــــــــجا تا کــــــــــــــجا...

وایمیستادی سر و ته دسته رو نمیدیدی...

خیلی باشکوه بود و رسمی...

ما نموندیم تا آخر مراسم ، میخواستیم برگردیم که نمازمون دیر نشه ،

رسیدیم خونه همون موقع اذان گفت و نماز خوندیم...

شب بازهم میریم هیئت عاشقان ولایت...

فردا بعدازمراسم عزاداری روز عاشورا تو منطقه ی خودمون ، باید برم یه جا دیگه...

دعوت شدم نوکری آقا خونه ی یکی از دوستانم

مراسم و عزاداری و شام و ...

خلاصه...

برای اولین بار شوق داشتم که اتفاقای این دوروز رو بنویسم :)

الآنم که دارم این متنو مینویسم یه دسته زنجیر زنی اومده تو کوچمون ، جلودر خونمون اند ...

برای همتون دعا میکنم...

فرداشب حتما یکی دوتا عکس میگذارم تا ببینید...

این عکس پایین هم از خودم نیست ، منبعش مشخصه...

التماس دعاازهمه...

۳ نظر ۰۱ آبان ۹۴ ، ۱۵:۱۶
"اَ لسَّــــــــلٰامُ عَلَیْکََ یٰا اَبَا الْفَضْلِ الْعَبٰاس"


۸ نظر ۲۸ مهر ۹۴ ، ۱۳:۴۲