دیشب، امروز و ان شاءالله فردا
سلام
دیشب شب تاسوعا بود
ما هم رفتیم مراسم سمت خودمون ، هیئت عاشقان ولایت ، واقعا زیبا بود و دلنشین ...
جای همه ی شما خالی...
امروز صبح هم برای مراسم ، رفتیم میدان اصلی شهر ؛ یه دسته ی سینه زنی ازکـــــــــــــــــجا تا کــــــــــــــجا...
وایمیستادی سر و ته دسته رو نمیدیدی...
خیلی باشکوه بود و رسمی...
ما نموندیم تا آخر مراسم ، میخواستیم برگردیم که نمازمون دیر نشه ،
رسیدیم خونه همون موقع اذان گفت و نماز خوندیم...
شب بازهم میریم هیئت عاشقان ولایت...
فردا بعدازمراسم عزاداری روز عاشورا تو منطقه ی خودمون ، باید برم یه جا دیگه...
دعوت شدم نوکری آقا خونه ی یکی از دوستانم
مراسم و عزاداری و شام و ...
خلاصه...
برای اولین بار شوق داشتم که اتفاقای این دوروز رو بنویسم :)
الآنم که دارم این متنو مینویسم یه دسته زنجیر زنی اومده تو کوچمون ، جلودر خونمون اند ...
برای همتون دعا میکنم...
فرداشب حتما یکی دوتا عکس میگذارم تا ببینید...
این عکس پایین هم از خودم نیست ، منبعش مشخصه...
التماس دعاازهمه...
