... بَچـــِّــ ـهـ مـَـ ــذهَبـــــ ــی ...

یاحق ؛ سلام ، ازاینکه وبلاگ من رو برای مطالعه انتخاب کردید، ممنونم ؛ امیدوارم لحظات خوبی را در وبلاگ من سپری کنید...

... بَچـــِّــ ـهـ مـَـ ــذهَبـــــ ــی ...

یاحق ؛ سلام ، ازاینکه وبلاگ من رو برای مطالعه انتخاب کردید، ممنونم ؛ امیدوارم لحظات خوبی را در وبلاگ من سپری کنید...

... بَچـــِّــ ـهـ  مـَـ ــذهَبـــــ ــی ...

باسلام...
و اما یک توضیح مختصر :

در این وبلاگ سعی کردم مطالب معنوی و مفیدی بگذارم .

قانون خاصی ندارم اما حرف نا مربوط ، نامناسب و غیراسلامی مطلقا نداریم ؛ توهین هم تو مراممون نیست...

راستی برای لایک کردن مطالب باید عضو باشید یا هم همینجا عضو بشید ؛ اما کامنت میتونید بذارید...

درضمن من تو مدت درس و دانشگاه جمعه ها سر میزنم و وبلاگ رو به روز میکنم و مطالب جدید تر میذارم...

؛ دیگه همین...

... خوش اومدید ...

آخرین نظرات
  • ۲۶ آبان ۹۵، ۱۸:۵۳ - سجاد مقید
    عالی

۱۱۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است



رئیس جمهور روسیه :
من مسیح را ندیده ام ،
اما تعاریف او را در انجیل شنیده و خوانده ام ،
من مسیح را در رهبـــــــــــــــری ایران دیده ام .

۰ نظر ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۱۸
۱ نظر ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۰۹

برای کفشی که
همیشه پایت را می زند
فرقی نمی کند
تو راهت را درست رفته باشی یا اشتباه
هر مسیری را با او
همقدم شوی
باز هم
دست اخر
به تاول های پایت می رسی
ادم ها هم به کفش ها بی شباهت نیستند
کفشی که همیشه پایت را میزند
ادمی که همیشه آزارت می دهد
هیچ وقت نخواهد فهمید
 تو چه دردی را تحمل کردی
تا با او همقدم باشی...

۰ نظر ۲۸ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۰۵

آقــــــــــا اومــــــــــــــداااااااااااااااااااااااااااااا

بوی ماه مدرسه و اینارو میگم...

موفق باشین :)

۶ نظر ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۲۶
کلاس چهارم یادتونه توی کتاب درسیمون یه پسر هلندی بود که انگشتش را گذاشته بود تو سوراخ سد تا سد خراب نشه؟؟؟

قهرمانی که با خاطره اش بزرگ شدیم...

"پطروس"

تازه تو کتاب عکسی هم از پطروس نبود و ما هیچ وقت تصویرش رو ندیدیم...!

هر کدوممون یه جوری تصورش
را کردیم...
که خسته بود ،رنگ پریده، انگشتش کرخت شده بود و... گذشت...
گذشت و دیدم اصلا اسمش پطروس نبود!

بلکه هانس بود.
هانس یک شخصیت تخیلی بود که یک نویسنده آمریکایی
به نام
" مری میپ داچ "نوشته بود. "
۱ نظر ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۲۳

👏👏👏
بیچاره پاییز ...
دستش نمک ندارد...
این همه باران به آدم ها میبخشد، اما همین آدم ها تهمت ناروای خزان را به او میزنند.
خودمانیم ...
تقصیر خودش است ؛
بلد نیست مثل " بهار" خودگیر باشد
تا شب عیدی زیر لفظی بگیرد و
با هزار ناز و کرشمه سال تحویلی را هدیه دهد ...
سیاست " تابستان " را هم ندارد
که در ظاهر با آدم ها گرم و صمیمی باشد
ولی از پشت خنجری سوزناک بزند

۳ نظر ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۰۰
بسم الله الرحمن الرحیم
 ===> 
به نامِ خداوندِ بخشنده‌ی بخشایشگر



اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ 
 ===> 
خدای من بلا و مصائب ما بزرگ شد



وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ 
 ===> 
و بیچارگی ما بسی روشن و پرده برداشته شد و امید ناامید شد



وَ ضاقَتِ الاَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ 
 ===> 
و زمین(با همه ی پهناوری‌اش) تنگ آمد و رحمت آسمان منع گردید

۱ نظر ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۵۴

مــقدمه

:


خداحافظ زِمِســـــتآنـ اَما بـِـدان ؛

کـِـــه   در   روزهـــایِ   سَردَتــــ   ،   قَلبـ هایِ    یَخ زَدِه مان   را   با   اُمیـــــد بــِــه ظُهــُـــــورِ    مُولایـِـــمان    گـــَــــرم     نِـــگاه    داشتیم   ...


*********** الهی بحق فاطمه الزهرا عجل لولیک الفرج ************


سلام ...

نوروز 1395 رو تبریک عرض میکنم
ان شاءالله سالی پر از موفقیت پیش رو داشته باشید
و منتظران ظهور هم چشمشان به جمال آقا روشن بشود

ان شاءالله...


! ممنون از حضورتان در وبلاگم !

! خوشحال میشم به مطالب صفحات قبل اینجانب هم سری بزنید !



پی نوشت :
1 این مطلب متعلق به پایان پاییز بود ، پست ثابتی بود ؛ صرفا جهت آشنایی بیشتر با شرایط وبلاگ
 2 در این پست اندکی تغییر داده شده است
3 ببخشید اگر انقدر قالب عوض میکنم ، راستش هنوز قالب دلخواهم رو پیدا نکردم
 (: پوزش میطلبم :)

!!!!!!!!!!   نظر هم فراموش نشود   !!!!!!!!!!

ممنون

و...

یا عــــــــــــــلی ...

۳۶ نظر ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۴۶
شهریور هم رفتارش عاشقانه است...!
فقط ادعا میکند گرم است...
ولی...
دیدی چند شب، چه کرد...؟
گرد و خاک کرد...!
بعد هم بُغض کرد...
و بُغضش ترکید...!
۲ نظر ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۴۱


آقــــــــــــــــــــــــا نمــــــــــــی آیـــــــی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
۰ نظر ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۳۹
۰ نظر ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۳۸

عاشقی دردسری بود
نمی دانستیم    

حاصلش خون جگری بود
نمی دانستیم

پرگرفتیم ولی، باز به دام افتادیم                                   

شرط، بی بال و پری بود
نمی دانستیم

۲ نظر ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۱۳