... بَچـــِّــ ـهـ مـَـ ــذهَبـــــ ــی ...

یاحق ؛ سلام ، ازاینکه وبلاگ من رو برای مطالعه انتخاب کردید، ممنونم ؛ امیدوارم لحظات خوبی را در وبلاگ من سپری کنید...

... بَچـــِّــ ـهـ مـَـ ــذهَبـــــ ــی ...

یاحق ؛ سلام ، ازاینکه وبلاگ من رو برای مطالعه انتخاب کردید، ممنونم ؛ امیدوارم لحظات خوبی را در وبلاگ من سپری کنید...

... بَچـــِّــ ـهـ  مـَـ ــذهَبـــــ ــی ...

باسلام...
و اما یک توضیح مختصر :

در این وبلاگ سعی کردم مطالب معنوی و مفیدی بگذارم .

قانون خاصی ندارم اما حرف نا مربوط ، نامناسب و غیراسلامی مطلقا نداریم ؛ توهین هم تو مراممون نیست...

راستی برای لایک کردن مطالب باید عضو باشید یا هم همینجا عضو بشید ؛ اما کامنت میتونید بذارید...

درضمن من تو مدت درس و دانشگاه جمعه ها سر میزنم و وبلاگ رو به روز میکنم و مطالب جدید تر میذارم...

؛ دیگه همین...

... خوش اومدید ...

آخرین نظرات
  • ۲۶ آبان ۹۵، ۱۸:۵۳ - سجاد مقید
    عالی

۱۴ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است


یا رقیه بنت الحسین (ع)
مـرد میـخواهد بفهـمد معنی این درد را

از دیار شام تا کوفه دویدن ،ساده نیست...



◾▪❤▪◾

وقتی که پدر سه ساله اش را می دید

هفتاد و دو سر به روی نی می لرزید

شلاق و شب و تاول سرخ پایش...
تنها به خدا فقط خدا می فهمید...



◾▪❤▪◾

...تسلیت آقا جان...

۴ نظر ۲۵ آبان ۹۴ ، ۲۱:۵۱

دخترِ فاطمه ! بازار! خدارحم کند

چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند

ما که از کوچه فقط خاطره بد داریم

شود این حادثه تکرار خدارحم کند

یک زن و قافله و خنده نامحرم ها

بر اسیران گرفتار خدا رحم کند

۵ نظر ۲۲ آبان ۹۴ ، ۱۷:۳۲

خداحافظ محرم...

مُحَرَّم جان؛ خدانگهدارت!...✋
نمى دانم دوباره تو را
خواهم دید یا نه؟!...
اما☝


اگر وزیدى و از سَرِ کوى من گذشتى........
سلامَم را به ارباب برسان!...

بگو همیشه برایَت مشکى به تَن مى کرد
و دوست داشت نامَش با نام تو عجین شود!...

گرچه جوانى مى کرد،
اما به سَرِ سوزنى هم که شده،
تو را از تَهِ دل دوست داشت!...
با روضه، صفا مى کرد و
سَرَش درد مى کرد براى نوکرى!...


مُحَرَّم جان؛ تو را
به خدا مى سپارم!...
و دلم شور مى زند
براى "صَفر"ى
که از "سَفَر" مى رسد!...

۴ نظر ۲۱ آبان ۹۴ ، ۱۹:۰۷

شـــــب آخـــر دلـــم گـــــردیده بـــی تــاب
خـــــــــــــــداحـــافظ محــــرم ، مــاه اربــاب


۲ نظر ۲۱ آبان ۹۴ ، ۱۹:۰۰
جنگ علی (ع) با جنیان شعله به دست
از جمله معجزات آن حضرت، داستانی است که اخبار بسیاری از آن رسیده که حتی علمای اهل تسنن نیز آن را در کتاب های خود آورده اند.
ابن عباس روایت کرده که چون حضرت محمد (ص) برای جنگ با قبیله بنی المصطلق بیرون رفت و قدری از راه را پیمود، وقتی شب هنگام فرا رسید، در جائی
که نزدیک دره ای پر فراز و نشیب بود، فرود آمدند. چون آخر شب شد، جبرئیل بر آن حضرت نازل گشته و خبر داد که گروهی از کفار جنیان در این بیابان کمین کرده و اندیشه بدی نسبت به آن حضرت و یارانش دارند. 
پس رسول خدا (ص) امیرالمؤمنین (ع) را فراخوانده و فرمود: به این دره برو و گروهی از جنیان که از دشمنان خدا هستند سر راه تو ظاهر می شوند و قصد آزار به ما را دارند، پس بوسیله آن نیروئی که خدای عزوجل به تو عنایت کرده است و به کمک نام های ویژه خداوند که فقط تو آن نام ها را می دانی آنان را دفع نما.

۳ نظر ۱۵ آبان ۹۴ ، ۲۰:۵۵

 اللهم عجل لولیک الفرج

امام زمان؟

۲ نظر ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۶:۴۰

امـــام حسیـــن (ع) :

حضرت مهـــدی دارای غیبتـــی است که گــروهی در آن مرحــله مرتــد میشوند و گروهی ثـــابت قدم می مانند و اظهار خشنـــودی میکنند .

افراد مرتد به آنــــــــــها میگویند : « این وعده کی خواهد بود اگر شــــما راستگو هستـــید ؟ »

ولی کسی که در زمان غیبت در مقابل اذیــــت و آزار و تکذیب آنها صبور باشد ، مجاهدی است که با شمشــــــــیر در کنار رسول خدا جهاد کرده است...


امام زمان

بخــــــــوان دعای فرج را دعــــــا اثر دارد....

۳ نظر ۱۵ آبان ۹۴ ، ۱۶:۳۱

ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﻧﺨﻮﺍﺏ

ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﮐﻦ

ﺑﺎ ﺗﻮﺃﻡ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﻧﺨﻮﺍﺏ

ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﺮﺍ


ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻋﻘﺪﻩ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﻣﻠﯿّﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺧﻔﻪ ﺷﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﺪ
ﭘﺸﺖ ﺗﻮ ﺑﻨﻬﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
ﺍﻧﮕﺎﺭﻓﻘﻂ ﺁﻧﺎﻥ ﻭﻃﻦ ﺩﻭﺳﺘﻨﺪ!
ﺑﻪ ﻣﺎ ﺍﻧﮓ ﻋﺮﺏ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ!

۳ نظر ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۱:۴۷

کاش کوفیان همین اندازه مرد بودند

مردی به بزرگی این کودک

...

۳ نظر ۱۰ آبان ۹۴ ، ۱۱:۲۱

✨گفتم✨
✨ اگر✨
✨مے دانستم✨
✨چه روزے✨
✨مے آیے✨
✨ به احترام آمدنت✨
✨گناه نمے کردم✨
✨ گفت:✨
✨آن روز✨
✨ که گناه نکنے✨
✨به احترام گناه نکردنت✨
میآیم✨


جمکران


✨اللهم عجل لولیک الفرج✨

۶ نظر ۰۸ آبان ۹۴ ، ۲۲:۳۶


دنیای بی حسین

۴ نظر ۰۸ آبان ۹۴ ، ۱۱:۳۳

نقاش اسب را که زمینگیر می کشد
یا چهره ی عموی مرا پیر می کشد

بی آب، مشک را و علم را بدون دست
یا چشم را حوالی یک تیر می کشد

از لا به لای نیزه و از لا به لای تیر
کفتار را به سینه ی یک شیر می کشد

موضوع قصه چیست چه خوابی است دیده ام؟
احساس می کنم کمرم تیر می کشد...

باید که خون گریست زمین ناله می کند
یک دشت را برای تو پُر لاله می کند

۳ نظر ۰۱ آبان ۹۴ ، ۱۶:۱۲